میگن هر کسی واسه خودش دنیایی داره قصه زندگی هر کسی با اون یکی فرق میکنه برای هر کسی یه جوری نوشته شده یکی آخرش رو به جایی رسونده یکی در جا زده ... هر کسی به طریقی.

حالا اینی که میگن نوشته شده از قبل یا اون شخص خودش مینویستش دیگه والا هر
 کسی که هر جوری قبولش داره خب حتماً همونطوره. اما اینی که مشخص میکنن حتماً
تو نقش اول قصه خودت باشی رو باید چیکار کرد اصلاً اگه قرار باشه بعضی وقتا خسته
بشی بزنی از قصه بیرون چی؟ اینجوری هم حال می دادا نه ؟ یا نه اصلاً میرفتی خود شهرزاد قصه گو رو میدیدی ........اینا رو گفتم که بگم قصه زندگی ما هم فعلاً رسیده به اونجایی که
 بچه یواش یواش خوابش می بره و باید بقیه اش رو فردا شب دوباره  براش بخونی تا خوابش ببره   از بس که قصه آروم ویکنواخته.......صبح سر یه ساعت مشخص بیدار میشم برم پادگان 7 صبح که میدون شهرم مردم با قیافه های خواب آلود همه شون با عجله دارن میرن سرکار یکی دنبال اتوبوس خط واحد می دوو تا جا نمونه اون یکی منتظر تاکسیه .. تو این میون قیافه بعضی از خانوما دیدنیه که مشخصه هول هولکی آرایش کردن و میبینی نصف صورتش با بقیه اش
 هم خونی نداره (خب حتماً مجبوره .. تو رو سه نهنه) . ساعت میدون هم که قربونش برم از
 هر طرف که وارد میدون میشی یه زمانی رو نشون میده چهار تا ساعت با زمانهای مختلف....اینم از دنیای کوچکه یه سرباز .خوندن قصه زندگی جاوید( کتاب جاوید نوشته اسماعیل فصیح) رو هم تازه تموم کردم خداییش اولای قصه زندگی این بنده خدا خیلی سخته......وقت کردین حتما بخونین سرگذشت واقعی یه پسر زرتشتیه.


  

درد دل

زندگی عجب رنگی گرفته.صدای تلخ بودن-باور تلخ باطل ها-خداوندا امشب منو تو و تنهایی که هر سه در تنهایی خود دیرینه ایم تو خسته از منی و من خسته از تنهایی.

بر خشم فرو خورده ام -بر غصه های نا گفته ام -بر اشکهای سوزانم تنها تو شاهدی.اگر بنده شاکری نبودم اما رو سفیدم که به خاطر عشق و پاکی تنها مانده ام.

برای من خسته و دل شکسته دنیا در جلوه سرابی از امید رهایی هر دم خود نمایی می کند .امید به اینکه روزی به هنگام غروب با مرگ از این هیاهوی مبتذل رها خواهم شد. در این زمان و می دانی که وحشتناکترین رفتارها در قالب زیباترین اعمال - در پوشش دوستی و عاطفه مادرانه و پدرانه صورت می گیرد.چه سخت است پذیرفتن اینکه انسانی تا نهایت دئا نت قدم بر دارد و چه سخت و سوزان است پذیرفتن نا عدالتی که ریشه در خودخواهی دارد.

خداوندا تو شاهدی که مرا در صعب ترین سنگلاخهای زندگی تنها گذاشتند و از خود دور ساختند .عجیب است که من از تو یاد میکنم و تو مرا فراموش کرده ای! عاقبت خیال تو با هستی من چه خواهد کرد ؟ آیا اصلا" سر سوزنی در دلت جای من هست؟

آن قدر به دل کندن نزدیکم که یک نیم نفس فاصله است و آنقدر از دنیا دور که نفرت دارم از نامش . به چه چیز ماندن دل ببندم . اینکه روزی زندگی رنگ دیگر بگیرد ؟ به اینکه خوشبختی یعنی تامل به چه؟

تمام شور و احساس گذشته در من مرده است.

ساده لوحانه است که بخواهیم در پی حل معما کمر همت ببندیم. باور کن !!!!

ای همه بود و نبودم - ای تمام تا رو پودم - ای تو آرزو ی قلبم - کاشکی عاشقت نبودم !

با یادت در ستیزم از عشقت می گریزم اما تو خلوت دل تویی تنها عزیزم .نفرین به این عاشقی دل غرق خونه اما نمیتونه یه نفس بی تو بمونه به اون جایی رسیدم که مرگ آسونه.

آخره عشقا یه جوره همیشه- همه عشقا یه جور تموم میشه.وقتی پای عاشقی میون میاد همیشه صحبت غصه و غمه کوچولوی خوش زبون من بگو چرا همه حرفا مثله همه؟

(نوشته شده توسط تگرگ)

 

mano daryab.

emshab mikham benvisam khili ham hese neveshtanam gol karde vali nemishe farsi nevesht nemidonam chesh shode inam ba man bazish gerefte bikhiyal ye in baro in jori rah biyain ba man .ta hala shode ba khodeton harf bezanin?toye ayene be khodet negah koni va ghorbon sadagheye khodet beri ya khodeto naghd koni

emroz man ba khodam inkaro kardam.aval az khodam tarif kardam ke ziyadi bekhodam bar nakhore bedonam ziyadam bacheye badi nistam bad neshastam mofasal badiharo eradaro joloye chesham ovordam .midonam dokhtare khobiyam va zod az kore dar nemiyam pas narahat nashodam az khodam chon hamishe talash kardam behtaro behtar az ghabl basham va in faghat ba enteghad paziri momkene onam az noe ravanparishish !chi goftam .mohem ine ke khodam fahmidam.

ta hala shode bezani be sime akhar?

man shabe jome bade kelasam hamin karo kardam nemidonam chem shode bod faghat mikhastam tanha basham kojash mohem nabod yani aslan maghzam kar nemikard hoseleye hichki ro nadashtam zadam to jade be hichi fekr nemikardam por shode bodam az khala. nemidonam cheghadr sorat dashtam ye lahze didam az jade monharef shodam chejori zende mondam khoda midone !shayad khoda mano khili dost dare ! shayad!!!! nemidonam on moghe shab az sokote jade chi mikhastam shayad arameshi ro ke azam gerefte bodan ba khodkhahishon dast ro soratam keshidam ta az on pakari biyam biron dastam khis shod are gerye karde bodam vali nemidonam key!!!!ehsase saboki mikardam vali hanoz boghz dashtam midonestam ke to khone kasi hast ke negaranam bashe dor zadam va bargashtam .ta hala shode pazeli ro ke mahha sarfe chidanesh kardi faghat be khatere inke az sheklesh khoshet nayomade bendazi dor?vase man shode.ta hala shode az ghose onghadr beraghsi ke shab az dare pa khabet nabare ?vase man shode.divone am?nemidonam shayad hastam.vali ba in divonegiham hal mikonam dobare taze misham va amade baraye royaroyi ba zendegi . midonam har moshkeli rahe hali dare .hamishe nemishe rahe hal be nafe to bashe gahi be zararete ya laaghal vasat naf ke nadare zarar ham nadare vali nafesh injast ke az ghido bandesh raha mishi khalas mishi.pas mibini ke bazam be nafete.halam midonam ke bayad donbale rahe hal basham va midonam ke mitonam pidash konam midonam ke dobare dast mizaram ro zanom va boland misham vali che modat tol mikeshe be natije beresam nemidonam.faghat midonam ke vaghti tasmim gereftam hame jore pash vamistam.bayad fekr konam. cheghadr niyaz daram tanha basham sokot mikham ye jor khala na chize dige! midonam beham rikhtam vali ino ham midonam ke ziyad in beham rikhtegi tol nemikeshe.mikham to har lahze vase arzeshe hamon lahze zendegi konam .mikham khob zendegi konam.tasmim gereftam besazam pas misazam hata on che ro ke baghiye vasam kharab kardan.  hamid to veblagesh mige ashegh gharibeyist dar ghorbat va rozi gharib var khahad raft .vali omre hamishe hastam age bodanam ro bavar koni! emshab por az goftanam nemishe hamaro nevesht akhe az hosele shoma ham khareje    

 

eee yani chi por chone shodam ha!!!ye mazerat khahi be baba bedehkaram mikham azash ozrkhahi konam be shomam nemigam vase chi vali alan ke khabe farda sobh mibosamesh va migam baba dokhtare kholeto bebakhsh!   omre .....kash...kash be hamon chizi ke dashtim ghane bodim .15 azar tavalode shivaye azizame az khoda  mikham hamishe sabz baghi bemone porbar va javdane.omidvaram omresh be bolandaye negah mah bashe azizam tavalodet mobarak.khale khili doset dare.rasti pishapish roze daneshjo ro be khodam tabrik migamva be hameye daneshjohaye aziz dast marizad migam ba in dars khondaneshon

emshab ba khodam migoftam mishinam dars mikhonam vali chi kar kardam hame kar joz dars khondan khire saram emtehane miyan term daram .khob fekr mikonam beram bekhabam sangin tar bashe albate age khbam bebare.pas jish bos lala           
(tagarg)

سلام دوستای خوب ولی بی مرام.آخه با خودتون نمیگید  من از دیدن این همه نظر حالم بد میشه میرم زیره سرم!!!!!!!!!!!!!!
اشکالی نداره چون.......... دنیا رو باید گاهی بی خیال طی کرد
خوب حالا برید اینجا تفاوت ها رو بنگرید.

http://www.sumka.org/kids.sumka.org/English/before_after.htm
راستی تیمم باخت  .البته من تو زمین نبودم وگرنه ...
به امید روزای خوب.هر کی میاد به من سر بزنه یه  ردی بذاره خوشحال میشم باور نداری امتحان کن!!!
(تگرگ)

گمان نمی کنم این دستها بهم برسند

دو دلشکسته در انزوا بهم برسند

ضریح و نذر رها کن 0بعید می دانم

دو دست دور به زور دعا بهم برسند

کدام دست رسیده به دست دلخواهش

که دستهای پر از درد ما0بهم برسند؟

فلک نجیب نشسته است و موذیانه به فکر

که پیش چشم من این دو چرا بهم برسند

شکوه عشق به زیر سوال خواهد رفت

و گرنه می شود آسان 0دو تا بهم برسند.

نوشته شده توسط تگرگ

لحظه و احساس

تو دلم نیت کردم و لای کتابو باز کردم این شعر اومد : 

"لحظه و احساس "

تنها غمگین

نشسته با ماه

در خلوت ساکت شبانگاه.

اشکی به رخم دوید- ناگاه

روی تو شکفت در سرشتم

دیدم که هنوز عاشقم - آه!!

اشعار فریدون به یک بار خواندن تمام زیبایی ها و راز های خود شو به خواننده می بخشه.

مضامین اشعارش حوادثی است که برای هر کس ممکنه روی بده اما همه کس نمی تونن اون رو شاعرانه بیان کنند و این توفیقیه برای اون.

زبان شعرش بدون اون که بازاری باشه ساده ست و در عین حال این سادگی به نحو مرموزی فاخر و متعالی ست.من خودم به شخصه با خوندن اشعارش به قول گفتنی "حال می کنم ".

(عمره به خاطره انتخاب قشنگت تشکر می کنم.)

حالا واسه حسن ختام یه ذره از شعر بارون فریدون رو هم زمزمه میکنم و بعد گوشی رو می ذارم و می گم خدا حافظ!! :

چشم ها و چشمه ها خشکند.

رو شنی ها محو در تاریکی دلتنگ -

هم چنان که نام ها در ننگ!

هر چه پیرامون ما غرق تباهی شد.

آه باران- ای امید جان بیداران !

بر پلیدی ها - که ما عمری ست در گرداب آن غر قیم - آیا چیره خواهی شد ؟


http://www.taranehha.com/flashf/ghomeishi2.html

اینجام یه سر بزنید
نوشته شده توسط تگرگ

خدایا می دونم که به راحتی می شه تارها رو گسست - تارهایی که طی سالها با هزاران زحمت و مرارت به هم گره خورده است میتوان زنجیر ها را پاره کرد هر چقدر هم که محکم باشه اما این گسستن و پاره کردن مستلزم شکستن دلی است دلی که به این پیوستگی طی گذشت سالها دل بسته است و به اون عادت کرده می خوام غرورم رو داشته باشم و دارم . اما تو بگو جز غرورم دیگه چی دارم؟

سکوت و تنهایی شبهام.خودم هستم و غرورم و سازشم و دیگه هیچ....

قلبم رو جایی جا گذاشتم و خودم هم می دونم.

می دونم آدم متعادلی نیستم .هیچ موقع درک نکردم که از زندگی چی می خوام شاید برای همینه که هنوز توی چه کنم چه نکنم خودم دارم دست و پنجه نرم می کنم.

می دونم این روز ها دارم فرار می کنم از خودم - نه کس دیگه.

خسته از کسب تجربه به کنج اتاقم پناه آورده ام تا شاید دست منبسط دیوار اشکهایم را سنگ صبوری باشه!

دیشب تو حالو هوای مسجد بین کسانی که هم سن و سال خودم بودن احساس می کردم از همشون عقب ترم نمی دونم چرا ولی دلم بد جوری قلمبه شده بود.

حتی گریه هم سبکم نکرد.

عمره میدونی که ادامه این راه دیگه سخت شده؟

بهت گفتم نمی دونم چم شده! دروغ نگفتم .جواب دلمو چی بدم؟خیلی وقته بونتو می گیره.

آسمون دلم ابری وچشمانم با رانیست نمی دونم کدوم روزنه رو جستجو گر باشم تا حسرتی رو که که بر دلم نقش بسته پر نور کنه طوری که دیگه سیاهیش عذابم نده.

دیگه واسه گفتنم حرفی باقی نمونده با تو راز ها گفته ام از سکوت شب از راهی بی عبور.مرا به شقایق بسپار به یک قایق شکسته ی بی بادبان با من غزل نخوان من در سکوت خود گیج مانده ام هنوز- سکوت مرا هدیه کن به شب...

من فریاد بودم درون رگ نسیم حالا ببین چه بی صدا شکستم .بذار دلتنگی آخرین آواز من باشه. من که سهمم از بهار یک شکوفه تا پاییز بود بذار پاییز نقطه ی آغاز من باشه.

خدایا نذار تنهاترین برگ پاییزی ام در این فصل سرد پژ مرده بشه غروبی که رد پاش گذشته منو...

چه اندازه دورو برم خالیه

نگاهی انگار تو این خونه خط خورده.

من در بهت گم شدنه بهار هنوزگیجم.

(عمره کاش پیشتر از اینها به فکر بقیه ای که می تونن روت اثر بذارن می بودی!

کاش قلبمو به بازی نمی گرفتی- احساس می کنم عروسک خیمه شب بازی تو شدم)

دیشب شب غریبی بود خوشا به حال کسانی که تو نستن دلشونو پرواز بدن و زلالی رو تجربه کنن.خوش به حال کسانی که خدا بهشون نظری کرد دستشونو واسه دور شدن از منجلاب این دنیا گرفت . خدایا می دونی که پر رو تر از اونی ام که دست از سرت بر دارم پس بذار تا در چشمه ی رحمتت -تن آلوده ی فانیم رو بشویم و کبود کبر و خود پسندی رو از خودم دور کنم.

(نوشته توسط تگرگ)

دنیا چقدر کوچیک شده کوچکتر از توپ هفت سنگ و کم رنگ تر از آسمون عصر گاه.

آدمها چقدر کوچک شده اند-کوچکتر از علفهایی که در مزرعه های مشرق می رویند و مبهم تر از شبهای مه آلود هراز.

کالسکه های فرسوده ما را به کجا میبرند؟آن کیست که زمین را بر پشت گرفته و به بیراهه می برد؟آن کیست که به ابرها جواز باریدن بر ویرانه های عشق را نمیدهد؟

عمره دلم برات تنگ می شه نه هر شب نه هر روز بلکه هر لحظه این را عقربه های ساعت نیز می دانند؟

دلم میخواد صدام از لابه لای شقایق ها بگذره وساحل ها رو پشت سر بگذاره و بر کاکل موجهای بنشینه که می خوان تا خدا قد بکشند!!!!

ای کاش دنیا اینقدر با آدما بازی نمی کرد.

می دونم حتما"میگین انسان را دلی باید به بزرگی دریا ودستانی به وسعت گندمزارها وگامهایی به تعداد دانه های باران(اما این حرفا همیشه تاثیر گذار نیست)

یه موقع فکر نکنین دپرسم ها نه اینجورام نیست.آدم که دلش پر میشه از این یادداشت ها هم مینویسه دیگه.
فعلا بابای
نوشته شده توسط تگرگ

اولاْ سلام ...
بالاخره اینجا هم سر و سامونی میخواد بگیره .قراره یه نفره دیگه هم از این به بعد اینجا بنویسه


نوشته قبلی رو ایشون زحمتش رو کشیده من که نوشته هاش رو حتماْ میخونم شما هم این کار رو بکنین.

نوشته شده توسط علی

به نام او...

چند روزی می شه که مهمان خدا هستیم و با تمام دل و جان به ماه پر برکت رمضان سلام گفته ایم.

گویی هیچ دری بسته نیست-گویی خدا همه ی دریچه های تابان عرش و ملکوت را باز گذاشته است تا ما هر چقدر که دلمان می خواهد شکوه معنویت را تماشا کنیم.

در این روزهای درد آلود آهن زده ی کبود وجود این ماه معطر و لطیف غنیمت است. خوشا آنان که از لحظه لحظه این ایام عزیز بهره می برند و طعم بهشت را احساس می کنند.

خوشا آنان که در لیالی و شبهای قدر بهترین پاداش رااز خداوند کریم می گیرند و با حافظ زمزمه می کنند:

شب قدر است و طی شد نامه ی هجر

سلام و فیه حتی مطلع الفجر