عیدتون مبارک
یه سال دیگه گذشت.من بی تقصیرم ولی همتون یه سال پیر تر شدین.
عرض به خدمت شما که اینجوری میگن....
مطلب زیر رو تو کتاب راز فال ورق نوشته:
سال از پنجاه و دو هفته تشکیل میشود پس هر یک از ورق ها یک هفته
را نمایندگی می کنند.
شروع به محاسبه کردم.
با صدای بلند گفتم هفت ضربدر پنجاه و دو می شود ۳۶۴
درست است اما سال ۳۶۵ روز است.آن یک روزی که باقی می ماند
روز ژوکراست.این روزبه هیچ ماه و هفته ای تعلق ندارد.
یک روز اضافی است.روزی که در آن وقوع هر رویدادی ممکن است.
هر چهارسال یکبار دوروز این طوری داریم.
خیلی جالب است....
این پنجاه و دو هفته ـ یا به گفته ی من((ورق ها))ـ به سیزده ماه هم تقسیم
می شوند که هر یک بیست و هشت روز دارند چون سیزده ضربدر بیس هشت
هم ۳۶۴ روز می شود.ماه اول تک و ماه آخر شاه است. هر دو روز ژوکر بافاصله ای
چهار ساله از هم جدا می شوند.این دوره با سال خشت آغاز می شود.به این
ترتیب همهء ورق ها هفته و ماه خاص خود را دارند.
بعد از مدتها باز فرصتی شد این گوشه چند کلمه ای بلغور شود.
راستش یه چند وقت که ننویسی دیگه او حس و حال نوشتن رو هم
از دست میدی ... به خصوص اینکه بری تو یه محیط دیگه که اصلا با
سیتمت نخونه. سربازی رو میگم تازه میفهمم حرفای دکتر رو.
خیلی مزخرفه
۲۱ ماه ول معطل
بگذریم فعلا که به قول بچه ها آشخوریم هیچ کاریش هم نمیشه کرد.
الان اومدم مرخصی میاندوره. بعد از ۶ هفته که ۴ هفته اش رو مریض
بودم خدا نکنه تو آموزشی مریض بشی دیگه تا آخرش باید بکشی نه
استراحتی( حتی یه روز) نه داروی درست و حسابی و نه اینکه مرخصی
بده بری بیرون دکتر.
یه سرما خوردگی ساده رو تبدیل میکنن به برونشیت و هزار مرض دیگه
اینجاست که آدم احساس میکنه ته...ته .. جهان سوم واستاده و هیچ حق
و حقوقی نداره ... بگذریم
اینجا جا داره از نمایندگان عزیز مجلس که همیشه با درایت بودن و هیچ موقع
هم فکر نکردن که ملت گوسفندن تشکر کنم به خاطر به تصویب رسوندن طرح
های جدید سربازی ( خودتونین.......)
از پادگان بگم جدا از اون جو خشک نظامی که اونجا حاکمه و به قول آقای
فرمانده که میگه مثل یه کشور میمونه که فقط فاصله اش با بیرون به اندازه همون چند تا
آجرهست و کل قوانین داخل این کشور با بیرون کاملا فرق میکنه حتی راه رفتن و سلام
دادنش .... جدای از اینا پادگان ما( پادگان جی) چند تا چیز با حال داره که من خیلی با هاشون
حال میکنم یکی درختای قدیمی بلند و اون یکی کلاغ ها که خیلی عده شون زیاده
به خصوص وقتی که هنگام غروب بر می گردن پادگان ... منظره خیلی جالبی داره
با سرخی آسمون و سمفونی کلاغ ها
اون موقع ما مشغول مراسم پایین آوردن پرچم هستیم. نمیدونم چرا بعضی وقتا که
کلاغها نشستن رو درختا و ما رو نگاه می کنن و قار قار می کنن٬ احساس میکنم
که دارن ما رو مسخره می کنن ( نگین پسره دیونه شده ها..)
بیا قول بدهیم که تا بیشر نفهمیده ایم کی هستیم و از کجا آمده ایم٬
این سیاره را ترک نکنیم.
از کتاب : راز فال ورق - یوستین گوردر
این متنو از من داشته باشین آهنگشو خودتون زحمتشو بکشین.دستور مصرفش اینجوریه: الکل گندم به مقدار کافی٬ تکدانه سیب باشه خوش خوراک تره٬ اینا جزو واجبات هستش بقیه چیزاش به سلیقه خودتون.....نوش
خرسند شدیم از این که امروز
رنگی دگر است نه رنگ دیروز
تا شب نشده رنگ دگر شد
گفتند از این نکته هزار نکته بیاموز
فریاد زدیم که چرخ گردون
لیلا تو نداده ای به مجنون
فریاد بر آمد آن که خامش(خاموش)
کم داد اگر٬ نگیرد افزون
خامش شدیم و در خموشی
رفتیم سراغ می فروشی
فریاد زدیم دوای ما کو
گویند دواست باده نوشی
هشیار نشد ٬ مگر که مدهوش
این بار گران بگیرم از دوش
آرام کنار گوش ما گفت
این بار گران تو مفت مفروش
از خود به کجا شوی تو پنهان
از خود به کجا شوی گریزان
بیداری دل چنین مخوابان
سخت آمده است ٬ مبخش آسان
هشیار شدیم از این که هستیم
رفتیم و در میکده بستیم
با خود به سخن چنین نشستیم
ما باده نخورده ایم و مستیم
مسجد سر راه ٬ از آن گذشتیم
بر روی درش چنین نوشتیم
در میکده ام خدای بینی
با مرد خدا اگر نشینی
این آهنگ سیاوش رو وقتی گوش میدی مواظب خاکستر سیگارت باش نریزیش رو فرش