-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 7 آذرماه سال 1384 23:26
ما به اینجا کوچ کردیم.
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 2 آذرماه سال 1384 02:17
خونه من سیاه خونه تو سفید کی کیشه کی ماته من نمیدونم . اگه یه روزی خونه جفتمون یه رنگ شد قول میدم با فیل تا خود هندوستان ببرمت.یه وقتی هم هوس کردی وزیرم بشی باید تا آخره راه همه خونه ها رو بیای. با اینا اگه حال نمیکنی برو دنبال جفت شش آوردن باش که اونم حکایتی داره. ...ali
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 12 آبانماه سال 1384 11:05
همیشه وقتی فکرشو می کنم تو تمام زندگیم در حال رفتن بودم هی رفتم و نرسیدم. ولی این بار می خوام روی زمین سفت پامو بذارم. دیالوگی از فیلم خاموشی دریا با بازی مسعود رایگان و کارگردانی وحید موسائیان جالبه بدونین که این فیلم اولین بازی مسعود رایگان هست و بازی بعدی را در خیلی دور خیلی نزدیک انجام داده و کارگردان این فیلم هم...
-
گنجشکک
دوشنبه 2 آبانماه سال 1384 13:00
گنجشکک اشی مشی هر دفه که میفتاد تو حوض نقاشی قصهش از نو میشد از دوباره میشد اون وقت از نو شروع میکرد ولی بعد از کلی این ور و اون ور رفتن و از این خونه به اون خونه پر کشیدن بر میگشت سر جای اولش پیش حوض نقاشی چون قصهش همیشه یه قصه بود قصهی گنجشکک اشی مشی و حوض نقاشی ... رنگ رنگ رنگ رنگ رنگ رنگ رنگ . . .گنجیشگک اشی...
-
کاش می شد همهء این لحظه ها را بارید....
جمعه 22 مهرماه سال 1384 21:44
چرا نمی شود زندگی را از ته زندگی کرد؟می خواهم کودک باشم .... می خواهم نفهمم می خواهم نشنوم می خواهم..... چرا هر چه را می خواهم ندارم؟ چرا نمی توانم چیزهایی را که دارم بخواهم؟ من چه دارم جز یک دنیای خالی یک نفره تنهای تنها من من بدون تو ...... چطور این دنیا را دوست داشته باشم؟؟؟؟؟ خسته ام نازنین می دانم بی قراری هایم...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 21 مهرماه سال 1384 18:38
اولین بار که قلبت شروع به تپیدن نمود چه احساسی داشتی؟ اولین بار که شکست خوردی چی؟ اولین بار که زیر بارون راه رفتی؟ اولین بار که بخشیدیش؟ بازم میبخشی؟ میتونی نبخشی؟ خسته شدی تا حالا ؟ مجبور شدی تو سربالایی بدوئی؟ از خودت بدت اومده؟ جلوی باد دستاتو باز نگه داشتی مثل پرنده ها؟ ....... احساس کردی یکی از اون 52 برگ ورق...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 14 مهرماه سال 1384 11:08
اغلب خیال می کنند که مرغابیهای دریایی غم بزرگی در دل دارند و حال آنکه ابن خیال پوچی است اشکالات روانی خود آدم است که این احساس را به وجود می آورد.آدم همه جا چیزهایی می بیند که وجود ندارد . این چیزها در درون خود آدم است همه به یک درون گو مبدل می شویم که همه چیز را به زبان می آورد.مرغابیهای دریایی،آسمان،باد،همه چیز.صدای...
-
دلم کسی رو میخواد
دوشنبه 4 مهرماه سال 1384 21:53
دلم کسی رو میخواد که توضیح نخواد که حس نکنم باید توضیح بدم باید توضیح بدم و اونم نفهمه کسی که خودم بخوام توضیح بدم بهش چون میدونم میفهمه و واسه همینم میخوام حرف بزنم کسی که حرف بزنه و منتظر نشه من چیزی بگم و مطمئن باشه من دارم حرفش رو گوش میکنم کسی که نگران کم شدن فاصلهم نباشم کسی که به رویاهام شک نکنه کسی که وقتی...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 4 مهرماه سال 1384 21:26
این روزا دلم پر از بغض و بهونست --- خالی از حرف و کلام عاشقونست دل نا امید من ساکت و سرده --- گل سرخ عاشقی به رنگ زرده دو تا چشمام شده هم صدای بارون --- شدم از درد سکوت خراب و ویرون خواب چشمام پر کابوس عذابه --- دیگه خوشبختی برام مثل سرابه غصه ی جدایی تو زده آتیش توی جونم --- خنجر این بی وفایی رسیده با استخونم
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 4 مهرماه سال 1384 15:14
pitigrilli در کتابش به نام کوکائین داستان بیوه زن تسلی ناپذیر ولی فراموشکاری را نقل می کند که کوزه ای حاوی خاکستر معشوقش روی میز تحریرش گذاشته بود و مرکب نامه های عاشقانه اش را به معشوق جدید با خاکستر دلدادهْ قدیم خشک می کرد. امروز داستان نویسها این مضمون را به شکل دیگر نقل خواهند کرد: زن خاکستر معشوقش را به خانه می...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 12 شهریورماه سال 1384 17:12
اگه کل این زندگی مثل نتورک مارکتینگNet work marketing بود و خدا مثل لیدر ها می اومد ما رو پرزنت کنه اون وقت اونایی که می خواستن وارد این سیستم میشدن نه ما ها ......فرصت های طلایی و پورسانتاش هم مال خودش. نوشته شده توسط علی
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 7 شهریورماه سال 1384 13:48
...زندگی قمار است،ماجراست،انسان یا میبرد یا می بازد،زندگی مثل معرکه ایست که پایان ندارد،وقتی که صدای یک نفر کم کم ضعیف و خاموش شد،صدای جوانتر و نیرومندتر رشته بقیه داستان را می گیرد و ادامه میدهد... یک کتاب گرفتم اسمش پر است اثر ماتیسن ترجمه میمنت دانا اینو قبل از مقدمه نوشته بود بالای صفحه اولش. نوشته شده توسط علی..
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 24 مردادماه سال 1384 15:04
از مزایای ولگردی در نت آشنایی با این خانم هستش.....خوبه نه برای دانلود کردن یکی از آهنگاش اینجا رو کلیک کنین. اطلاعات بیشتر رو اینجا ببینین. نوشته شده توسط علی...
-
*من سردم است
یکشنبه 23 مردادماه سال 1384 18:45
من سردم است من سردم است و انگار هیچوقت گرم نخواهم شد ای یار ای یگانه ترین یار!آن شراب مگر چندساله بود؟ نگاه کن که در اینجا زمان چه وزنی دارد و ماهیان چگونه گوشتهای مرا میجوند چرا مرا همیشه در ته دریا نگاه میداری؟ من سردم است و از گوشواره های صدف بیزارم من سردم است و میدانم که از تمامی اوهام سرخ یک شقایق وحشی جز چند...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 12 مردادماه سال 1384 19:13
*سراب انتظار سردی سکوت را در آغوش میکشم و لحظههای بیقراریام را به سینه میفشارم، در آستانه سرآغازی از تردید لحظههای یاس و بی رنگی را به بزم مینشینم، چه غمگینانه مرور می کنم ثانیه های انتظار را برای سرابی دیگر. سرابی از بودن تو، سرابی از حضور تو، مونس سر انگشت بی تابیام سردی تیک تاک ساعتی است در گنج خلوتم، مزمزه...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 9 مردادماه سال 1384 15:11
::مونالیزا داره میخنده ولی آیا اون خوشبخته:: از فیلم لبخند مونالیزا علی..
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 7 مردادماه سال 1384 13:41
Come up to meet you Tell you I'm sorry You don't know how lovely you are I had to find you Tell you I need you Tell you I set you apart. Tell me your secrets And ask me your questions Oh, let's go back to the start Runnin' in circles Comin' up tails Its only science apart. Nobody said it was easy It's such a shame for...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 3 مردادماه سال 1384 23:40
ای خوش آن روز که پرواز کنم تا بر دوست به هوای سر کویش پر و بالی بزنم این جا اگه نرین ضرر کردین. علی..
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 30 تیرماه سال 1384 23:01
هیچ فکر کردین تا حالا ما اینجا چیکار می کنیم هم خوشم میاد کارای آلبر کامو رو بخونم هم بعضی وقتها فکر می کنم چرته نمیدونم این راهی که ما می ریم باید بریم یا از پایه اشتباس خلاصه هر چی که هست فکر کنم همه چی با هم حال میده هم عصیان فروغ رو خوندن هم طاعون آلبر کامو رو خوندن هم بعضی وقتا بی خیال همه جی شدن به قول یکی از...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 22 تیرماه سال 1384 18:14
* قربون همه پیچهای تو گذر قربون همه پیچهای تو گذر دنیا... همیشه فکر می کنم پشت هر پیچی تو وایسادی!...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 11 تیرماه سال 1384 01:39
تردید باورم نیست چرا عشق را در دلم جایی نیست عشق هیچکس را به دلم راهی نیست باورم را چه شده است؟! این دلم را چه شده است؟! من چرا می ترسم؟ ترسم از عشق است یا که از باور آن؟ اما نه! درد من تردید است چه کسی می داند مرهم تردید چیست؟ چه کسی می داند؟
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 21 خردادماه سال 1384 01:09
*دلم تنگه دلم تنگه. دلم حرفات رو می خواد. چشمای مهربونت رو می خواد. دلم آرامش می خواد. همون آرامشی که یه عمر به دنبالش بوده ام و در هیچ کس و هیچ چیز ندیدم الی تو. فقط تو هستی که با حرفات من رو آروم می کنی. فقط تو هستی که با مهربونیت و خنده هات، با خوشحالی و قصه هات زندگی رو واسم معنا می کنی. یه معنای جدید. یه حجمی که...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 15 خردادماه سال 1384 02:38
*بی خیال ... نوبت من تموم میشه، سیگاری آتیش میزنم، کنار پنجره میرم و بازش میکنم، احساسی که دیگه حالا برام مزمن شده مث یه ققنوس از خاکستری دود سیگار سر میکشه و منو درسته میبلعه، انگار همین دیروز بود که از قاب پنجرهای - همین دور و بر - شهد وحشی چشمای کوهستانیشو تو کامم ریخت ... هوا بارونیه، کوهی دیده نمیشه،...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 15 خردادماه سال 1384 00:27
خیال تو را در دنج ترین دریچه ی خیالم جایی فراسوی نگاههای پر ز کین تا همیشه نگه میدارم و نمی گذارم غبار دل تنگی به روی خیال تنهایی ام بنشیند... تنها می مانم... در باران...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 12 خردادماه سال 1384 00:36
لباسهای کهنه رو دوست دارم . مامان می گه : این بلوزت خیلی وضعش خرابه ! بندازش دور ! می گم : نه مامان ! من عاشق اینم . تن آدمو اذیت نمی کنه !.........عاشق چیزای کهنه ایم ، چون دیگه اذیتمون نمی کنن . دیگه ساب رفتن . دیگه زبری نویی شون تن رو نمی خوره ! آدمها تا بیان کهنه بشن دیگه عادت می شن ! دیگه نمی تونی بندازیشون دور !...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 11 خردادماه سال 1384 00:27
گریه بی اشک من ... ای کاش یه جوری می شد که توی سینه دو تا دل بود..! اونوقت اگه یکی در عشق می شکست؛ باز هم زندگی کردن ممکن می شد. من عمری کنار خانه رویایی ام بالای ابرها نشسته بودم.تو منو به این عالم حقیقت آوردی؛ به این دنیایی که همه چیزش بی ارزش نبود!!!! آخه میخوام بدونم ...لبخند من! چه چیز رو در عوض عشق من جایگزین...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 30 اردیبهشتماه سال 1384 20:31
* هر چی رفتم جزء سیاهی هر چی رفتم جزء سیاهی شبها هیچی ندیدم، هر چی رفتم جزء خاموشی و سکوت چیزی نبود، هر چی رفتم جزء خودم و تنهاییم چیزی ندیدم، ولی، ناگهان، صدای از درون اعماق آسمون به گوشم خورد، صدای خودش بود، صدای خدا بود... گفت من هستم، همیشه با تو، و همین برای من کافیست.. ...
-
یه دوست جدید
شنبه 24 اردیبهشتماه سال 1384 01:13
به یادت نمی آورم .. که ابر بودی یا رویا؟ افسانه بودی یا حکایت.. یا در حقیقت هم وجود داری؟؟ یا این همه ماجرا را من خواب دیدم.. آره ..خواب دیدم .. خواب لبخند خموشی چون تو .. عشق سرگشته ایی که بهش رسیدم.. ولی نتونستم حتی لمسش کنم... خواب لبخند خموشم را می نویسم..تا شاید تو هم از خوابت بیدار شوی... (( میخواهم تو هم رسوایی...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 23 اردیبهشتماه سال 1384 23:47
* چه کسی گفته که درد چه کسی گفته که درد من و تو مشترک است! مشترک واژه ژرفیست... تمامش کلک است، شادی آمیخته با درد درونم،... آری! چشم من خسته تر از آمدن قاصدک است، هیچ کس راه ندارد به حریم دل من، قلب من، معنی پرپر شدن شاپرک است، شب، پر از گریه ام و روز پر از قهقه ام، وسعت قلب من از ذهن زمین تا فلک است، رو به آفاق غرب...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 16 اردیبهشتماه سال 1384 01:42
سلام ......خب قرار شد با تگرگ بنویسیم اینجا رو ولی من تنبلی کردم حال اون ده تا بنویسه من قول میدم یکی بنویسم برم تا شاکی نشده فقط اومدم بگم یه فیلم دیدم ماه .... اگه گیرتون اومد حتما ببینینش note book با بازی rachel mcadams اینجا میتونین عکس های فیلم رو ببینین. علی