خدایا می دونم که به راحتی می شه تارها رو گسست - تارهایی که طی سالها با هزاران زحمت و مرارت به هم گره خورده است میتوان زنجیر ها را پاره کرد هر چقدر هم که محکم باشه اما این گسستن و پاره کردن مستلزم شکستن دلی است دلی که به این پیوستگی طی گذشت سالها دل بسته است و به اون عادت کرده می خوام غرورم رو داشته باشم و دارم . اما تو بگو جز غرورم دیگه چی دارم؟

سکوت و تنهایی شبهام.خودم هستم و غرورم و سازشم و دیگه هیچ....

قلبم رو جایی جا گذاشتم و خودم هم می دونم.

می دونم آدم متعادلی نیستم .هیچ موقع درک نکردم که از زندگی چی می خوام شاید برای همینه که هنوز توی چه کنم چه نکنم خودم دارم دست و پنجه نرم می کنم.

می دونم این روز ها دارم فرار می کنم از خودم - نه کس دیگه.

خسته از کسب تجربه به کنج اتاقم پناه آورده ام تا شاید دست منبسط دیوار اشکهایم را سنگ صبوری باشه!

دیشب تو حالو هوای مسجد بین کسانی که هم سن و سال خودم بودن احساس می کردم از همشون عقب ترم نمی دونم چرا ولی دلم بد جوری قلمبه شده بود.

حتی گریه هم سبکم نکرد.

عمره میدونی که ادامه این راه دیگه سخت شده؟

بهت گفتم نمی دونم چم شده! دروغ نگفتم .جواب دلمو چی بدم؟خیلی وقته بونتو می گیره.

آسمون دلم ابری وچشمانم با رانیست نمی دونم کدوم روزنه رو جستجو گر باشم تا حسرتی رو که که بر دلم نقش بسته پر نور کنه طوری که دیگه سیاهیش عذابم نده.

دیگه واسه گفتنم حرفی باقی نمونده با تو راز ها گفته ام از سکوت شب از راهی بی عبور.مرا به شقایق بسپار به یک قایق شکسته ی بی بادبان با من غزل نخوان من در سکوت خود گیج مانده ام هنوز- سکوت مرا هدیه کن به شب...

من فریاد بودم درون رگ نسیم حالا ببین چه بی صدا شکستم .بذار دلتنگی آخرین آواز من باشه. من که سهمم از بهار یک شکوفه تا پاییز بود بذار پاییز نقطه ی آغاز من باشه.

خدایا نذار تنهاترین برگ پاییزی ام در این فصل سرد پژ مرده بشه غروبی که رد پاش گذشته منو...

چه اندازه دورو برم خالیه

نگاهی انگار تو این خونه خط خورده.

من در بهت گم شدنه بهار هنوزگیجم.

(عمره کاش پیشتر از اینها به فکر بقیه ای که می تونن روت اثر بذارن می بودی!

کاش قلبمو به بازی نمی گرفتی- احساس می کنم عروسک خیمه شب بازی تو شدم)

دیشب شب غریبی بود خوشا به حال کسانی که تو نستن دلشونو پرواز بدن و زلالی رو تجربه کنن.خوش به حال کسانی که خدا بهشون نظری کرد دستشونو واسه دور شدن از منجلاب این دنیا گرفت . خدایا می دونی که پر رو تر از اونی ام که دست از سرت بر دارم پس بذار تا در چشمه ی رحمتت -تن آلوده ی فانیم رو بشویم و کبود کبر و خود پسندی رو از خودم دور کنم.

(نوشته توسط تگرگ)

نظرات 6 + ارسال نظر
[ بدون نام ] دوشنبه 18 آبان‌ماه سال 1383 ساعت 01:04 ق.ظ http://mordab.blogsky.com

رفـــــــــــــــــــــــــــوزه دوشنبه 18 آبان‌ماه سال 1383 ساعت 01:08 ق.ظ http://partizanha.blogsky.com

به به می بینم که دوباره این وبلاگ سر و سامون داره میگیره ... خیلی خوشحالم
هر دفعه هم که میام وبلاگت کلی با آهنگش حال میکنم ...
موفق باشی

علی دوشنبه 18 آبان‌ماه سال 1383 ساعت 06:10 ق.ظ http://www.mofar.info

یه سایت توپ واسه دانلود نرم افزار با کراک
www.mofar.info

امین دوشنبه 18 آبان‌ماه سال 1383 ساعت 02:45 ب.ظ


امیدوارم موفق و موید باشی.

امین چهارشنبه 20 آبان‌ماه سال 1383 ساعت 01:53 ب.ظ http://www.lastfloe.persianblog.com

ghashang bod va baray man jaleb.

زیبای خفته جمعه 22 آبان‌ماه سال 1383 ساعت 12:06 ب.ظ

بوی عشق میدی !
تا حالا شنیدی عاشق رو باید از خودت برونی منم دفعه اول که خوندم این بیان رو کلی ناراحت شدم ولی حالا ...
زندگی هنوز می تونه قشنگ باشه بستگی داره با چه دیدی بهش نگاه کنی.عزیزم می شه دوباره شروع کرد اما این بار با ذهنی وسیع تر. می دونم که می تونی !
پس ..........

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد