دیگه هیچ فرقی نمی کنه....!
من دارم توی این دلتنگی ها می میرم، میان همین نوشته ها، توی سطر سطر این نوشته ها مرگ خودم رو می بینم، امروز هر جا گشتم پیدات نکردم، زیر دفتر خاطراتم، بین نوشته های شعرهام، توی اتاق تنهاییم، اما تو نبودی..هیچ جا نبودی.. نمیدونم کجا گذاشتمت، دارم دیوانه میشم، دیشب وحشتناک دلم هوات رو کرده بود، ولی همه اش رو زیر تخت قایم کردم، همه شو همراه با یه بغض قایم کردم، سخت بود خیلی سخت، ولی بالاخره صبح شد.. صبحی که خیلی انتظارش رو کشیدم، ولی بازم نبودی، میخواستم بهت بگم سکوت خیلی بهانه ات را می گیرد! برگرد شعرهایم میخواهند به احترام نام تو قیام کنند، برایت دسته گلی از عشق بافته اند و حصیری از محبت! اگر تمام نقطه های کلمه های را که نوشتم را با هم جمع کنی آنوقت به اندازه همون عدد دلم برات تنگ است..!
تگرگ
سلام
جالبه
ممنون
منتظرتم
بی تو اینجا شب ها و روزها گذشته است....این را همه می گویند...اما....فقط من می دانم و این اتاق....که پس از تو من هنوز هم در آن شب سرد و وحشتناک مانده ام هنوز....
عزیزم سلام
چقدر خوب حرف دلتو بیان کردی .
پاینده باشی
الهی یاسی فدای اون دل تنگت بشه
خوبی مهربونم
شماهم که نویسندگیت خوبه داری دست مارو از پشت کم کم میبندیا ناقلا
برات بهترینها رو ارزو میکنم
سلام
مرد یخی هستم
ممنونم که به من سر زدی
وبلاگت جالبه مخصوصا موزیکش محشره
راستی من نفهمیدم چی نوشتی چون فونتش یه جوری بود
منتظرتم تو قلعه یخی
زندگی در ست مثل یه بازی ما و پله میمونه یه عده تاس خوب میارن و خونه ها را یکی پس از دیگری طی میکنن یه عده هم تاس بد میارن و مار ها هی نیششون میزنند و بر میگردن سر نقطه اول یا شاید پایین تر حالا شما جز کدوم دسته هستید مار گزیده ها یا خوش شانسها امیدوارم جز مار گزیده ها نباشید امیدوارم
مار گزیده شدم............
تعبیر جالبی از زندگی داری ..
از محبتت ممنون.