آدم وقتی عاشق می شه تو جنگ نوعی جنون مو قت  می افته

مثل یه زلزله شروع می شه بعد آروم می گیره
و آروم که شد باید تصمیم گیری کنی
باید سعی کنی  بفهمی که آیا وابستگی اونقدر شدیدکه جدا شدن از هم غیر قابل تصور...

اونوقت این می شه عشق...
عشق از نفس افتادن نیست .هیجان هم نیست.
عشق شوق دیدار در هر لحظه از روز هم نیست.
یا بیدار ماندن در شب و تصور اینکه معشوق زیر باران پناه گرفته...

این همون عاشق شدنه که همه ما خودمونو متقاعد می کنیم که شدیم.
در واقع خود عشق اون چیزییکه که بعد از سوز عاشق شدن باقی می مونه...

زیاد جالب به نظر نمی رسه ....نه؟ ولی هست.
 

نظرات 5 + ارسال نظر
مریم و وحید جمعه 20 تیر‌ماه سال 1382 ساعت 02:30 ق.ظ http://vahid-majd.blogsky.com

علی جان

جواب سوالم را تا حدودی گرفتم .ولی اگه ممکنه به وبلاگمون سری بزن و ببین می تونی جواب سوالم را بدهی

با تشکر مریم

تیام یکشنبه 22 تیر‌ماه سال 1382 ساعت 11:58 ق.ظ http://tiam.persianblog.com

سلام/ماهم یه جورایی جنون داریم اما دائمیه

گمنام ترین ساکن دهکده یکشنبه 22 تیر‌ماه سال 1382 ساعت 10:13 ب.ظ http://gomnaam.blogsky.com

سلام. بااجازه میخام به همه وبلاگهای باحال بلینکم! اگه شماهم طلبه اید یا علی !!

هدی دوشنبه 23 تیر‌ماه سال 1382 ساعت 10:47 ق.ظ http://kaghazesefid.blogsky.com

عشق همون چیزیه که وقتی میاد سرافت دیگه بهت میشه گفت عاشق!

پرستو یاس سفید دوشنبه 30 تیر‌ماه سال 1382 ساعت 01:52 ق.ظ http://yasesefid.blogsky

هممون عاشقیم اما میخوایم فرار کنیم
پیش منم بیا

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد