ناودان ها شر شر باران بی صبری است
آسمان بی حوصله حجم هوا ابری است
کفش هایی منتظر در چارچوب در
کوله باری مختصر لبریز بی صبری است
پشت شیشه می تپد پیشانی یک مرد
در تب دردی که مثله زندگی جبری است
و سر انگشتی به شیشه های مات
بار دیگر می نویسم :(خانه ام ابری است).
سلام! قشنگ بود شعرت...چراش رو نمیدونم خونهء منم ابریه...تا اطلاع ثانوی البته...نمیذارم اینطوری بمونه...
موفق باشی
سلام دوست عزیز
وبلاگ خوب و جالبی درای انشالله بزودی جالب تر هم خواهد شد
من هم یه وبلاگ دارم که در ان اموزش میدهیم چگونه وبلاگی برتر داشته باشیم به ما هم سر بزن
موافقی بهم لینک بدیم
((اموزش لینک دادن هم هست و..))
بای
سلام
وبلاگ خوبی داری.به ما هم سر بزن
وبلاگ من در رابطه با آثار حسین پناهی هست.دوست داشتی
به ما هم سر بزن.