چرا نمی شود زندگی را از ته زندگی کرد؟می خواهم کودک باشم .... می خواهم نفهمم می خواهم نشنوم می خواهم..... چرا هر چه را می خواهم ندارم؟ چرا نمی توانم چیزهایی را که دارم بخواهم؟ من چه دارم جز یک دنیای خالی یک نفره تنهای تنها من من بدون تو ...... چطور این دنیا را دوست داشته باشم؟؟؟؟؟
خسته ام نازنین می دانم بی قراری هایم را نمی خواهی می دانم.... ولی من جز چشمان تو سنگ صبوری ندارم ..
بخوان باز هم بخوان..... تو می فهمی چه میگویم چه می خوانم تنها تو می دانی این صدای خسته روزی همه وجودش پر بود از شور شوق احساس.....کاش آن وجود هنوز وجود داشت.....دلم تنگ است....کاش بودی کاش می شد همهء این لحظه ها را بارید....
|
سایت قشنگی داری.......
به ما هم سر بزن
سلام علی جون ببخشید باید می گفتم انگلیس بابا تو که
مار نمودیدی انگلیس اسپیکر بردار بیار حتما بایستی بهت
بگم
قربانت بای
سلام
ممنونم از وبلاگ زیبایت و همچنین شعرهای نابت
اگر دلت تنگ شد سری هم به ما بزن
ترا من چشم در راهم شباهنگام
سلام
واقعا کاش می شد بارید !
مثل برف سفید و پاک و نرم و سرد
رو سر دو تا رهگذر تنها
سلام
منو از تصمیمت در مورد لینک دادن مطلع کن .
ممنونم ..
موفق باشی ...
مسعود از وب لاگ جادوهای ویندوز
خیلی وقته بهت لینک دادم
زیبا بود و دل نشین خیلی با نوشته ات حال کردم اهنگ وبلاگت هم بسیار زیبا هست . میدونی معنی غم انگیزی داره و از اندوه میگه و اندوه یه عشق را توصیف میکنه