نگفته های دل

وقتی صدای خرد شدنت زیر پای عابران نوای دل انگیزی شد ....
دیگر چه فرقی میکند که برگ کدام درخت بودی؟؟؟؟!
دیگر چه فرقی میکند.....


تو ای آمده از راه بازم مثله همیشه 
دلم با نو یه رنگه جدا از تو نمیشه
غم و غصه نتونست بگیره تو رو از من
بدون قدر وفامو دیگه دور نشو از من
هنوز عشق منی مثله همیشه
دل از خوب وبدت خسته نمیشه


تگرگ
 

نظرات 10 + ارسال نظر
سهیل دوشنبه 10 اسفند‌ماه سال 1383 ساعت 06:26 ب.ظ http://loveyou.blogsky.com

سلام خوبی خیلی عالی بود . :) کلی لذت بردم .

امیر حسین دوشنبه 10 اسفند‌ماه سال 1383 ساعت 10:35 ب.ظ http://bezanberim.co.sr

سلام ....مرسی.....منم لینکتو گذاشتم ولی شما لینک منو اشتباه دادید....اگه میشه چک کنید.....متشکرم

yas khanoom سه‌شنبه 11 اسفند‌ماه سال 1383 ساعت 01:04 ق.ظ http://yasesefid.blogsky.com

« نیمه شب در دل دهلیز خموش
ضربه پایی افکند طنین
دل من چون دل گلهای بهار .... پر شد از شبنم لرزان یقین
گفتم این اوست که بازآمده است
جستم از جا و در آیینه گیج
برخود افکندم با شوق نگاه
آه لرزید لبانم از عشق .... تار شد چهره آیینه ز آه
شاید او وهمی را مینگریست
گیسویم در هم و لبهایم خشک
شانه ام عریان در جامه خواب
لیک در ظلمت دهلیز خموش .... رهگذر هردم میکرد شتاب
نفسم ناگه در سینه گرفت
گویی از پنجره ها روح نسیم .... دید اندوه من تنها را
ریخت بر گیسوی آشفته من .... عطر سوزان اقاقی ها را
تند و بی تاب دویدم سوی در
ضربه ی پاها درسینه من
چون در طنین نی در سینه دشت
لیک در ظلمت دهلیز خموش
ضربه پاها لغزید و گذشت .... باد آواز حزینی سر کرد ! »»

ساهیک سه‌شنبه 11 اسفند‌ماه سال 1383 ساعت 02:11 ق.ظ http://www.tabar.blogsky.com

هم چوباران همیشه رویاننده باشی..دل گفته ات زببا بود و وبلاگت نیز..خرسندشدم..همیشه.سبزسبزباشی

یوکابد سه‌شنبه 11 اسفند‌ماه سال 1383 ساعت 11:40 ق.ظ http://youkabed.blogsky.com

سلام
من ادبیاتم صفره مثل این پرستو مارمولک نیست ولی شعر تو بیشتر بوی بارون و برام میده تا تگرگ البته ببخشید که باره اوله میام اینجوری هم میگم )): ببخشید تکرار نمیشه این پرستو منو اغفال کرد ((:

فروغ چهارشنبه 12 اسفند‌ماه سال 1383 ساعت 08:34 ب.ظ http://mey.blogsky.com

سلام
خوب نوشتی...
اینم شعر قشنگی دو بار بخونش.

نیمه شب در دل دهلیز خموش
ضربه پایی افکند طنین
دل من چون دل گلهای بهار .... پر شد از شبنم لرزان یقین
گفتم این اوست که بازآمده است
جستم از جا و در آیینه گیج
برخود افکندم با شوق نگاه
آه لرزید لبانم از عشق .... تار شد چهره آیینه ز آه
شاید او وهمی را مینگریست
گیسویم در هم و لبهایم خشک
شانه ام عریان در جامه خواب
لیک در ظلمت دهلیز خموش .... رهگذر هردم میکرد شتاب
نفسم ناگه در سینه گرفت
گویی از پنجره ها روح نسیم .... دید اندوه من تنها را
ریخت بر گیسوی آشفته من .... عطر سوزان اقاقی ها را
تند و بی تاب دویدم سوی در
ضربه ی پاها درسینه من
چون در طنین نی در سینه دشت
لیک در ظلمت دهلیز خموش
ضربه پاها لغزید و گذشت .... باد آواز حزینی سر کرد ! »»

ساده چهارشنبه 12 اسفند‌ماه سال 1383 ساعت 09:26 ب.ظ http://sade.blogsky.com

شاید هم دل یه نفر باشه به جای برگ درخت!

رفـــــــــــــــــــــــــــوزه پنج‌شنبه 13 اسفند‌ماه سال 1383 ساعت 03:01 ب.ظ http://Rofouzeh.8m.com

با احساس و قشنگ
امیدوارم دیگه دور نشه ...

ناناز جمعه 14 اسفند‌ماه سال 1383 ساعت 11:29 ق.ظ http://onlymahsa.blogsky.com

سلام
خیلی ناز بود. موفق باشی ناناز

نیکا جمعه 21 اسفند‌ماه سال 1383 ساعت 03:05 ب.ظ http://bihamta.blogsky.com

سلام خوبی بلاگ قشنگی داری خوشحال میشم اگه به من هم سر بزنی و با هم تبادل لینک کنیم
و با اینکار همدیگرو در ادامه راه دلگرم کنیم البته اگه قابل بدونی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد