حکایت ما قصه ی دو غواص که در نهایت صمیمیت برای صید ماهی به دریا می رن و یکی از آنها هر چه مروارید بیشتری صید می کنه یک قدم آنسوتر می گذاره و نگاهش کم رنگتر به غروبهای با هم بودن معطوف میشه- نه!!!!!!!!!!!!!
چطور می شه کاری کرد که عشق به عادت تبدیل نشه ؟ فرق بین عشق و عادت همون فرق پاییز و زمستون - فرق بین آذر و تیر - آذر ماه نخست بود مثل آتش وتیر باز هم عصر تیر و کمان است - عصر کسالت و خستگی - عصر شکستن قلب گنجشکهایی که با یک شاهدانه که هیچ با یک دانه فریب می خورند و یک شاعر هنوز مصون مانده از سنگ و سیمان لقب برازنده ی پرنده های قفسی را برای آنها هدیه می فرستند.
همان حرفهای قدیمی - همه چیز اولش خوب است عشق اولش خوب است گرما اولش خوب است تعطیلات اولش خوب است گیلاس اولش ذوق اولش آشنایی اولش خوب است و آتش هم اولش ! به خدا عشق معامله بدی که در اون زندگیت را به هیچ می بخشی و آخر سر هم چیزی به نام اعتماد را از تو می گیرن تا شاید خلاصت کنند اما دریغ از جرعه ای رهایی.... افسوس که ما اومدنمون را جار می زنیم و رفتنمون رو پنهون می کنیم تا دلمون هم پیش کسی باشه که ترکش می کنیم هم پیش اونی که .... تا اون اولی خبر از موندن تکه دیگه دلمون پیش دیگری نداشته باشه میدونی حق با شاعران دل کنده از آدمهاست! به نظر شما علت نرسیدن کلاغهای قصه مامان بزرگ چیه؟ مریم میگه اونا دنبال کسی که فرق بین عشق و عادت رو بدونه آواره اند و عزمشونو جزم کردن که تا مقصدشو نو پیدا نکنن بر نگردن ! نه عزیزم اینطوری به اون نقطه ی دور پرسشگرانه خیره نشو تو خودتو مثل همیشه از همه تفریق کن! امروز ماریا رفت دیگه کم کم ترم شروع شده و بچه درس خوناش از همین اول ترمی می رن که بخونن روی بقیه رو- مثل من- کم کنن! وقتی شروع ترم میشه مثل موقعی که داره تموم میشه دلم یه جوری میشه! همیشه فقط اواسط ترم خوبه . چرا این احساس رو دارم؟ نمی دونم حوصله کلاس و درس و دکتر و مهندس و استاد بازی هاشو ندارم کاش زودتر تموم میشد!دلم یه مهمونی میخواد اونم که می بینید محرم شده و نمی شه- ولی لااقل خوب شد آخرین روز سال به قول محسن رفتیم مهمونی یه دل از عزا در آوردیم! شب خاطره انگیزی بود مخصوصا که شادی با نامزدش اومده بود - شادی جون واسه انتخاب خوبت تبریک میگم.اون شب چند جا دعوت داشتیم که دو جا شو رفتیم همش مسخره بازی بود جای همه خالی ! یکی تولد بود- یکی دیگه اش طرف از کانادا بر گشته بود ولی خودمونیم کله خره که بر گشته! اتفاق جالبی که اون شب افتاد این که پسر دایی مهدی رو بعد چند سال دیدیم تازه من که نشناختمش! اون اومد جلو و سلام داد! زکی خیلی دنیا مزخرف شده داشتین من پسر دایی مو نشناختم!؟بدتر اینکه ماریا هم نشناختش!حالا موندم چطور اون ....حالا به نظر شما دنیا چقدر ارزش داره؟به خدا هیچی...مهدی ملات ما مخلصیم داداش! ماریا رفت تنها شدم کاش بیشتر می موند وقتی تنها میشم دیوونه میشم.افسانه هم که معلوم نیست کجاست. پیداش نیست . باقی بچه ها هم هر کدوم رفتند یه جا تعطیلات تو هم که نیستی مثل همیشه! حتما برا تعطیلات نوروز میایی نه؟ آخه این چه دنیایی من تنهام ....................................................... 14 اسفند تولد ممد رضاست ساحل دوستش می خواد شهسوار تو تریا ............. واسش تولد بگیره من نمی تونم برم اعصابم حسابی خورد شده سر این قضیه ممد رضا قول داد فیلمشو واسم بفرسته!! من که اینجوری حالم بد تر میشه! خوب دیگه........ دیگه ........نمی دونم چی چی بگم فقط دیشب عمره نمی دونم چش بود فکر میکنم ازم رنجید فقط نمی دونم چرا؟ .عمره فقط یه sms بود یه شوخی کوچیک اگه کاری کردم که ..........در هر صورت ببخش . دلم برات تنگ شده .عزیز مواظب خودت باش . خوب یه بوس واسه تو و بای.
سلام دوست من برای اولین بار است که به وبلاگت می آیم خیلی زیبا بود اگه خواستی به من هم سر بزن مرسی منتظرتم یادت نره نظر بده
سلام.
حال شما خوبه.ممنون که مطلب من رو خوندین و راجع به اوون نظرتونو نوشتین.من سعی میکنم حداکثر تا پسفردا جواب تمام نظرات را در همان جا بدهم.
دوباره ۱ خواهش دارم.قول میدم این دیگه آخرین مطلبی باشه که درخواست میکنم بخونید و نظر بدهید.آخه این مطالب جواب خیلی از بیجوابی های ذهن من رو میدهد.
بازم ممنون.
آشنای قدیمی سعید همیشه منتظر شماست دوست عزیز.
بازم راستی شرمنده که این یکی خیلی یه کم طولانیه.
سلام. من داداش مهدی هستم . دفعه اول است که میام بلاگتون.اسمت هم خیلی قشنگ از اون اسمهاست که شاید همراهش آرامش و اطمینان میاره. این آهنگ تاتو هم واقعا زیباست. باز هم میام. شما هم وقت کردی بیا.
سلام
خوبی
قاصدک رو فراموش کردی
آره همه چیز اولش خوبه.................دنیای کوچیکی داریم...
خوش باشی عزیز.
سلام وبلاگ زیبای داری یک سری به وبلاگ من هم بزن
حرفهایست برای گفتن و حرفهایست برای نگفتن
می خواهم فریاد بزنم اگر نتوانستم سکوت میکنم سکوت کردن بهتر از نالیدن است نالیدن فرزندان ماکیاونی را مغرور میکند